بازی اساسین کرید والهالا، با تلاش برای بازگشت به رگ و ریشه این سری این توانسته است طرفداران قدیمی خود را سرانجام تا حدودی راضی کند، اما واقعاً مشکل اساسی اساسین کرید والهالا در پایبند بودن به اصالت خود خلاصه می‌شود؟

سری مجموعه‌های اساسین کرید از ابتدا تاکنون از اصلی‌ترین پروژه‌های شرکت یوبی‌سافت بوده است و هر سال یا حداکثر با استراحتی یک‌ساله، نسخه جدیدی از سری بازی‌های این مجموعه را روانه بازار کرده است، سوا از خوب یا بد بودن هرکدام از آن‌ها، استودیو فرانسوی همیشه با استقبال خوبی از سوی مخاطبان همراه می‌شد و این موضوع همواره از اصلی‌ترین دلایل استودیو فرانسوی برای ادامه این فرنچایز محبوب بود است، البته بر کسی پوشیده نیست که از سری اساسین کرید اورجینز به آن طرف، ساختار اساسین ها به طور خاصی دچار تحول شد که نشانه‌های این تحول کم‌وبیش در Assassin’s Creed Syndicate نیز قابل مشاهده بود، این تغییرها را بسیاری به فال نیک گرفتند با این تفسیر که این تحول باعث بخشیدن روح تازه ای به بازی می‌شود و از آن سمت هم خیلی‌ها از این تغییرها که اصلی‌ترین آن، اضافه شدن المان آرپی‌جی به بازی بود گله‌مند بودند.

نقد و بررسی بازی Assassin's Creed Valhalla

پیش به سوی والهالا!

داستان بازی Assassin’s Creed Valhalla در قرن نهم و سال 873 میلادی جریان دارد، جایی که بازیکن کنترل شخصیتی به نام ایور را دارد که همراه با قبیله خود، ریون کلن در نروژ ساکن هستند؛ یکی از اصلی‌ترین شخصیت‌های بازی که سیگورد نام دارد که به نوعی برادر خوانده ایور هم به حساب می‌آید تصمیم می‌گیرد همراه با قبیله خود از سرزمین نروژ به سمت انگلستان حرکت کند و فصل اصلی بازی را در انگلستان روایت می‌کند، بازی در حالت کلی 3 خط داستانی دارد که به اولی اشاره کردیم، دیگر خط داستانی بازی که به نظر می‌رسد یوبی‌سافت بالاخره دست به یک حرکت پر ریسک زده است و از سعی کرده کمی از دایره احتیاط خود بیرون برود، ورود ایور به دنیای ازگارد است جایی که بازی به تنهایی توانسته است نریتیو بازی را به سمت جلو حرکت دهد، ازگارد در این بازی به شکل زیبایی طراحی شده است و جزییات بالای آن تحسین‌برانگیز است، همچنین در این خط داستانی باخدایان ازگارد مانند ثور، فریا و … آشنا می‌شویم و داستان بخصوص و مجزایی از کلیت بازی را دنبال می‌کنیم.

سومین خط داستانی بازی که تقریباً در تمام اساسین کرید ها وجود دارد و این سری از آن مستثنا نیست، فرقه تمپلارها است که در این سری با نام Order of Ancients معرفی می‌شوند، مشخص است تمرکز بیش از اندازه سازنده به دو خط داستانی دیگر باعث شده این بخش همانند نسخه‌های پیش پرمغز نباشد، در اساسین کرید اودیسی بخش فرقه موجود در بازی بسیار با جزییات تر روایت شده بود و والهالا در این زمینه نمی‌تواند در حد و اندازه‌های نسخه‌ی پیشین خود قرار بگیرد و شاید بتوان گفت نرتیو بازی در اساسین کرید اودیسی کمی پخته تر از این سری بوده است، همچنین فصلی از بازی که در زمان حال روایت می‌شود نیز همچنان با لیلا حسن همراه هستیم که برای اولین بار در اساسین اوریجینز معرفی شد، داستان زمان حال هم مربوط به اکتشاف لیلا حسن با استفاده از انیمونس در DNA های پیدا شده ایور است، طبق گفته سازندگان بازی این آخرین نسخه‌ای خواهد بود که با لیلا حسن همراه می‌شویم و در نسخه بعدی اساسین احتمالاً با شخصیت جدیدی در دنیای حال روبه‌رو خواهیم شد.

از اصلی‌ترین فاکتورها برای موفقیت، نگه داشتن مخاطب در بازی است و این مهم با نریتیو جذاب ممکن می‌شود، روایت والهالا در حالت کلی، مخصوصاً زمان‌هایی که به ازگارد می‌رویم جذاب است، اما زمانی که در خود انگلستان با ایور همراه می‌شویم، بعد از حدود 15 ساعت از بازی به ورطه تکرار و خسته‌کننده بودن می‌افتد که خوشبختانه با پایان و جمع‌بندی مناسب، بخشودنی است البته نمی‌توان از این مورد گذشت که بازی به خوبی نتوانسته حال و هوای وایکینگی را در بازی به وجود آورد، داستان بازی هرچقدر هم غنی نباشد ولی هرچه که هست به بهترین شکل روایت شده است، مانند فیلمی که ممکن است فیلم‌نامه کاملی را دارا نباشد اما به خوبی کارگردانی شده است. در رابطه با انتخاب کاراکترها در ابتدای بازی، همانند اساسین کرید اودیسی، شما قابلیت این را دارید که شخصیت مرد یا زن را برای خود انتخاب کنید اما با این تفاوت که در والهالا شما می‌توانید در هر نقطه از بازی که دلتان بخواهد بین کاراکتر مرد و زن سوییچ کنید! این از همان کارهای عجیب و غیرقابل‌توجیه یوبی‌سافت است، تازه ماجرا آنجا عجیب‌تر می‌شود که خود بازیکن می‌تواند مکانیک بازی را طوری قرار دهد که هر دو کاراکتر به طور خودکار در قسمت‌های مختلف بازی عوض شوند! از دیگر تغییرات بازی نسبت به اودیسی حذف ساید میشن های پرتکرار و بعضاً تکراری بود که جایشان را به نقاط آبی‌رنگی در نقشه داده‌اند که این نقاط آبی به خودی خود ساید میشن به حساب نمی‌آیند ولی هر کدام از آن‌ها راز و رمزهایی دارد که می‌تواند ساعت‌ها مخاطب را غرق خود کنند.

بازی در کنسول‌های نسل جدید به لطف آپدیت‌هایی که دریافت کرده است، افت فریم‌هایی که در نسل هشتم وجود دارد را برطرف کرده است اما در حالت کلی بازی در تمامی پلتفرم‌ها مشکلات زیادی ازلحاظ فنی دارا نیست، گرافیک بازی چشم‌نواز است و گیم پلی بازی به لطف وجود دنیای آزگارد توانسته است نمره قابل قبولی را دریافت کند، بازی در کمبت دیزاین ها، باس فایت ها و دشمنانی که در طول بازی با آن روبه‌رو می‌شویم حوصله سر بر نیستند و مخاطب را درگیر می‌کند اما در حالت کلی تفاوت چندانی با نسخه پیشین خود ندارد و الگو کلی خود را از سری‌های پیش وام گرفته‌اند، شاید اصلی‌ترین المان بازی که تازه به نظر می‌رسد و از اصلی‌ترین نکات مثبت بازی است، مدیریت قبیله‌ای است که به دست شما است، در بازی با انجام دادن مأموریت‌های مختلف و گرفتن پاداش می‌توانید قبیله خود را تقویت کنید و حتی مهمانی در قبیله خود برگزار کنید!

نقد و بررسی بازی Assassin's Creed Valhalla

وجود المان‌های RPG همچنان در بازی قرار دارد اما نکته قابل‌توجه، دسترسی کمتر به سلاح و تجهیزات در طول بازی است، به این معنی که شما همانند Assassin’s Creed Odyssey قابلیت دسترسی به صدها اسلحه‌ی مختلف در زمان کوتاه را ندارید، بلکه بازی سلاح کمتری در اختیار شما قرار می‌دهد که بازیکن مجبور به ارتقا همان سلاح‌ها شود و در این مورد بازی به سبک نقش‌آفرینی نزدیک‌تر شده است. زمانی که بازی‌ساز تصمیم می‌گیرد عنوانی به سبک نقش‌آفرینی بسازد مهم‌ترین نکته، دادن آزادی عمل به بازیکن است، موردی که در برقراری ارتباط باشخصیت‌های دیگر بازی و ایجاد دیالوگ‌هایی که به انتخاب خود بازیکن است محقق می‌شود، والهالا با دیالوگ‌هایی که در اختیار بازیکن قرار می‌دهد، تفاوت زیادی در عواقب انتخاب هرکدام از دیالوگ‌ها قرار نمی‌دهد و در بازی‌های نقش‌آفرینی این یک مشکل اساسی به حساب میاید، همچنین در والهالا شاهد از بین رفتن مکانیک لول بندی در بازی هستیم که در اودیسی با استقبال مناسبی همراه نشده بود، لول بندی اعصاب‌خردکن اودیسی به این شکل بود که حریف شما اگر لولش تا حد زیادی از شما بالاتر باشد عملاً شکست دادنش هرچقدر که تلاش کنید غیرممکن است که در والهالا کنار گذاشته شده است، این فاکتور یکی دیگر از دلایلی است که میگوییم بازی سعی در نزدیک شدن به اصالت خودش بوده است.

آهنگسازی بازی به عهده دو تن از افراد با تجربه در صنعت گیم بوده است که تجربه کار در خود سری‌های مجموعه اساسین را نیز داشته‌اند، Jesper Kyd که از آثار ایشان می‌توان به چهار نسخه اول اساسین کرید و سری بازی‌های هیتمن اشاره کرد، همچنین یکی دیگر از آهنگ‌سازان این مجموعه Sarah Schachner که قبل‌تر او را با اساسین کرید اوریجینز به یاد داریم، موسیقی بازی حس و حال خوبی دارد و به خوبی توانسته حس و حال وایکینگی را در مخاطب ایجاد کند به‌طوری‌که شاید تا مدت‌ها تعدادی از موسیقی‌های بازی را به یاد بیاورید! موسیقی به بازی به خوبی توانسته انتظاراتی که از آن می‌رفت را برآورده کند و امضای خاص خودش را به وجود آورد، جدا از آهنگ‌سازی، صداگذاری شخصیت (مرد) اصلی بازی پرفرمنس قابلی را دارا است.

نقد و بررسی این بازی با توجه به نسخه‌ی ایکس باکس سری ایکس صورت گرفته است.