این جنگ من است؛ آنها در سرم با تانک و بمبهایشان، مردهای را هربار زنده میکنند. زندگی در بعد از جنگ به عنوان آدمی که تمامیتش را از دست داده چیزی جز فروپاشی بعد از یک سوکت متوالی از درد نیست. زمانیکه خشونت دلیل چنین سکوتی باشد قطعا اشتباهی در جایی از دنیا به وقوع پیوسته است. اینکه شما آن اشتباه باشید یا تکرارش و یا اصلا عدم آن، در دنیایی که میخواهیم صحبتش را کنیم هیچ فرقی نمیکند؛ چراکه دقایقی پیش آخرین امید یک انسان نیست و نابود شد.
معرفی بازی This War of Mine
سبک Survival یا بقا امروزه در بین بازیهای رایانهای مجموعهی زیادی از عناوین مختلف را شامل میشود که هرکدام به گونه و سبکی بازیبازان زیادی را سرگرم کردهاند. از زنده ماندن در جنگهای بتل رویال و عناوین ترسناک گرفته تا زندگی در پساآخرالزمان بمبهای اتم یا زامبیها؛ با این مضمون نه چندان ویژه عناوین شناخته شدهی زیادی همچون Silent Hill ،Minecraft ،Don’t Starve ،Fortnite و دهها اسم دیگر ساخته و منتشر شدهاند که در بطن خود هریک حرفهای شنیدنیای دارند. در ادامه میخواهیم عنوانی را که ورای گیمپلی و بخش تعامل با بازیکن، حرفهایی از جنس اخلاقیات در شرایط تلاش برای بقا (یک روز بیشتر زنده ماندن!) دارد را بگذاریم وسط و بعد از چند سال از عرضه در مورد آن حرف بزنیم. شاید بد نباشد در شرایط کنونی و احوالات دنیا که دوباره درگیر جنگ شده، نگاه خاصتری به این عنوان بیاندازیم و ببینیم چرا باید بازی This War of Mine را چندین بار تجربه کرد.
معرفی کوتاه این عنوان به اینگونه است که در سبک استراتژی/بیسسازی قرار میگیرد و در دنیایی جنگ زده باید برای زنده ماندن قدم بردارید. تم Survival در این بازی نیز مانند عناوین مشابه این سبک طراحی شده که یعنی زنده ماندن با استفاده از ابزار مختلف و بدست آوردن منابع برای ساخت آنها. 11bit studios وظیفهی ساخت و انتشار این عنوان را برای اکثر پلتفرمهای موجود برعهده داشت. عنوان مذکور در سال 2014 منتشر و با نگاههای متفاوت و نقدهای خوب و بد زیادی روبهرو شد؛ با این حال یک بخش از بازی وجود داشت که برای بازیکنان تبدیل به نقطهای قابل تامل میشد و این نقطهی سیاه، شروع و تمام حرفهایی است که در ادامه خواهید خواند.

اولین قدم، جنگ
بازی This War of Mine در مورد جنگ حرف میزند و دنیایی را به نمایش میگذارد که از ابتدا شما بازندهی بازی بزرگترها بودهاید. شما به عنوان گروهی از افراد مختلف برای زنده ماندن مبارزه میکنید. مبارزه نه در برابر گلوله، بمب و ارتش مهاجم بلکه در برابر چیزهایی که زیر خاکستر آنها باقی مانده و شما باید انتخاب کنید چگونه با آن روبهرو شوید. در این بازی بارها من شاهد آخرین لحظات فردی بودم که به دلیل اتفاقات پیش آمده (چه درست و چه غلط)، ارادهاش را از دست داده بود و صبح روز بعد مردهای در تاریکی میرقصید.
این بازی در مورد جنگ و اتفاقات خط مقدم آن نیست بلکه به جنبهی غیرنظامی جنگ میپردازد و در شهری تحت محاصره، شما را در غالب بازماندگانی قرار میدهد که برای زنده ماندن باید از آخرین تکههای روح و جسمشان هم بگذرند. شهر پوگورن در حال حاضر به خرابهای از حیات وحش تبدیل شده است و شخصیتهای قابل بازی بدون هیچ پیشزمینهی نظامی و تجربهای برای بقا هر لحظه به مداخلهی شما برای نجات پیدا کردن نیازمندند. در واقع شما باید به سلامت جسمی و روانی کاراکترهای خود از گرسنگی گرفته تا خلقوخوی روزانه و حتی احساس نیاز به سیگار، توجه و آنها را برای زنده ماندن ترغیب کنید! تعجب نکنید اگر بگویم که این شخصیتها حتی در بهترین حالت دلایل محکمی برای تصمیم به مرگ دارند.
کمی به عقب برمیگردیم، به سال ۱۹۹۲ و محاصره شهر سارایوو در جنگ بوسنی که به مدت سه سال و یازده ماه به طول انجامید. این حادثه یکی تلخترین اتفاقات تاریخ است که در آن نسلکشی، قتل عام، کشتار گروهی، تجاوز و اعمال زشت و زنندهی دیگری صورت گرفته است. طبق گزارشات مختلف بیش از صد هزار نفر در این جنگ کشته شدند که حدود ۳۰ درصد از قربانیان بوسنیایی زنان و کودکان بودند. این گذشتهی دنیای واقعی ما بود که برای مطالعهی بیشتر میتوانید به صدها سند تاریخی موجود، مراجعه کنید یا با بازی This War of Mine گوشهای از شرایط افراد در محاصره را تجربه کنید زیرا که این بازی برداشتیست از همان دنیای جنگزده شهر سارایوو.

دومین قدم، ناامیدی
متاسفانه در تاریخ ما امکان بازگشت و تغییر تصمیماتمان اتفاق نیفتاده است اما در This War of Mine من میتوانستم و هر بار میخواستم که بازگردم و از ابتدا با نجات مردم سعی کنم همه چیز بهتر از قبل شکل بگیرد؛ هرچند که این چرخهی دوست داشتنی و البته تلخ همچنان ادامه دارد. بازی سخت است و شرایط دنیای بازی هم نابهسامان و ترسناک؛ اما این موضوع نه اینکه از سختی و دشواری باشد بلکه ناامیدی چسبیده بر فضا و اتمسفر بازی میخواهد که کمی تامل برانگیزتر باشد و چهرهی تاریکتری از دنیا را نشانتان دهد. شرایط به وجود آمده در متن داستان و گذشتهی تلخی که به آن اشاره شد به اندازهی کافی قانع کننده است که بعد از قرارگیری در شرایطی که اطرافتان را اجساد و آوار گرفته به ذرهای نور امید پناه ببرید و سختیها را تا تمام شدن همه چیز تحمل کنید؛ هرچند که باید گفت در جنگ مدرن بدون هیچ دلیلی مانند یک سگ خواهید مرد.
با وجود داشتن ذرهای امید برای نجات پیدا کردن، در بازی This War of Mine احساس ناامیدی همیشه وجود دارد، شما هر روز به غذا و تجهیزات لازم برای زندگی در شرایط محاصره نیاز دارید و زمانی برای آسوده خاطر بودن نیست. هر لحظه از بازی یک مبارزهی خفه کننده در سکوت است و در کنار آن طراحی سیستم اخلاقی بازی طوری است که npcها هیچگاه برای شرایط بدتان سرخم نمیکنند. زمانی را به یاد دارم که katia زخمی و در مرز مرگ و زندگی برای تکهای غذا حاضر بود تمام دار و ندار نداشتهاش را به شخصی بدهد ولی همان شخص برای اتمام معامله خواهان چیزهای بیشتری بود. Katia چند روز بعد افسرده و گرسنه به زانو درآمد و من باید این مرگ طولانی و طاقت فرسا را تماشا میکردم.

سومین قدم، انتخاب
انجام دادن بعضی از کارها و یا انجام ندادنشان بر وضعیت روانی شما تاثیر مستقیم میگذارد و حتی باعث انتخاب مسیرهایی میشود که کاراکترتان دچار افسردگی شدید شده و در نهایت خودکشی و مرگ وی رقم میخورد. اگرچه وقایعی که بازی به تصویر میکشد برای تفکر ناراحت کننده است با این حال اگر بخواهید نگاه به بازی را از لنز اخلاقی تغییر دهید با یک عنوان به شدت قوی و یک مکانیک بقا تاکتیکی روبهرو هستید. This war of mine به دو بخش اساسی تقسیم میشود که در روز و شب بازی گنجانده شده است. روزها شما به ساخت و ساز محل زندگی و رفع نیازهای اولیهی خود میپردازید و هنگام شب از خانه برای پیدا کردن لوازم مورد نیاز خارج میشوید.
در روز شما غذا میخورید، به تولید مواد اولیهای همچون آب، بانداژ، سیگار و موارد اینچنینی میپردازید. در کنار آن برای کاراکترهای آسیب دیده چه از لحاظ روحی و چه از لحاظ جسمی وقت میگذارید. وقتی شب فرارسید به مکان و خانه های دیگر رفته و اینجاست که بازی انتخابهای سخت را مقابلتان قرار میدهد. Pavle یکی از کاراکترهایی که در اختیارم بود بعد از چند شبانه روز گشتن در میان خرابهها وقتی که کاملا مستاصل شده بود انتخابی بین حمله به یک سری دزد اسلحه بدست و خانهای کوچک که پیرمردی همراه همسرش در آن زندگی میکردند، داشت. قرار گرفتن pavle در این شرایط و انتخاب سختی که او برای زنده ماندن گرفته بود آنقدر رقت انگیز بود که روز بعد و روز بعدش به هیچکدام از فرمانهای من پاسخ نداد؛ او گوشه ای نشسته بود و گریه میکرد. Pavle شب قبل برای زنده ماندن مواد غذایی و داروهای پیرمرد را دزدید اما روز بعد پشیمانی و سرزنش تمام وجودش را فراگرفته بود. زمانیکه به اندازهی کافی ناامید هستم تا دزدی کنم، آیا آنقدر ناامیدی من را اسیر خودش کرده که اولین ضربه را بزنم و سپس سوالی نپرسم؟ پشیمانی یک چیز ملموس و زشت برای بازماندگان This War of Mine است که باعث میشود شخصیتها آهسته حرکت کنند، افسرده شوند و به دلیل بیهودگی همهچیز، حتی کارهای ساده خود را هم انجام ندهند.

چهارمین قدم، اخلاقیات
نمیشود این بازی را بدون ابعادی که شما را وادار به تجربه میکند سنجید، زنجیر داستان این دنیا همیشه دور گردنتان است و هر لحظه فشارش بیشتر میشود. با شروع بازی و بازدید مکرر از مکانهای مشابه و صرف کردن آنها برای زنده ماندن به جای ساختن چیزی برای آینده در مقابل قبول کارهایی که شاید شما را از خروج از خانه بینیاز کنند، دوراهی تاریکی است که بازی در هر لحظه به آن میرسد و یادآور تلخی و بیرحمانه بودنش است. در بطن گیمپلی من نمیتوانستم کاری برای pavle انجام دهم و در همین نقطه، مشاهدهی قرارگیری مسائل اخلاقی و دوراهیهای بیجواب در کنار اقدامات فیزیکی که در گیمپلی و چرخهی بازی به وقوع میپیوندد، این بازی را به یکی از تاریکترین بازیها تبدیل میکند.
فقط برای لحظه ای به حال واقعی pavle که وقتی متوجه شد غذا تمام شده است فکر کنید؟ اینکه در پس زمینه چه اتفاقی میافتد اهمیت ندارد و فقط به ترس ابتدایی آن ادم دقت داشته باشید. به نظرتان چقدر وقت دارید بین انسانیت اولیه در مقابل غرش صدای شکم گرسنه چیزی بالاتر بیابید، حتی اگر موزیکی برای پسزمینه نواخته شود. این بازی حتی در موسیقی هم اجازه نمیدهد فراموش کنید که موضوع جدی و غمانگیز است. موسیقی پراکنده متن بازی که توسط Piotr musial نواخته میشود، موزیک گوستاوو برای بازی The Last of Us را به یاد میآورد و همین جمله کافیست تا به دردی که قرار است تجربه کنید واقف شوید. موزیک که صدایش پخش میشود، فرقی نمیکند pavle باشید یا katia، bruno و یا marin، در آن لحظه که زندگیتان موزیک بکگراند دارد شما خواهید ترسید و استرس و وحشت تمام وجودتان را برای شب آتی دربر میگیرد. تعاملی که قرار بود داشته باشید و انتخاب های بازی حالا با موزیکی که درونتان آمیخته شده سختتر میشود و تمام اینها وقتی در کنار تصویر بیروح و آرت استایل ذغالی و محوشدهی بازی قرار میگیرد همیشه قول یک اتفاق بد را به شما میدهد.

پنجمین قدم، مرگ
دو روز تمام pavle در خواب و گریه به سر برد و در روز سوم marin پشت در خانهی او ظاهر شد. کاراکتر تازه وارد باعث شد pavle به شرایط بهتری برگردد و حالا با جست و جوهای شبانهی او منابع و لوازم بهتری پیدا میکردیم. گیم پلی، صدا، تصویر و انسانهایی که در آوار شهرمان چیزی برای ادامه دادن داشتیم، همه به یک سفر سختتر میرفتیم. غذا و آب بود، تخت، بخاری، رادیو، تلهی موش، اسلحه، میز کار و … اما زمان کافی چطور؟ زنده ماندن زمانی که ارتباط شما با چیزهایی که در حال حاضر ما را شاد میکنند قطع شده باشد، یکنواخت و خسته کننده میشود. این روند طی دزدیهای شبانه از خانهتان، تمام شدن منابع و نداشتن آیندهی مشخص و موارد دیگر دوباره به گرسنگی منتهی میشود. Marin با بیهودگی همه چیز کنار میآمد، بیمار شد و دنبال دارو رفت. او زخمی به خانه برگشت و جسد pavle را در خانه پیدا کرد. تمام وسایل دزدیده شده بود و جایی که انسانها به وحشت تمام برخورد میکنند بهتر نبود اول شلیک کنم و هرگز سوالی نپرسم؟ شب سی و دوم marin با اسلحه به جست و جو میرود؛ او کشت، دزدید ولی زنده ماند. یک هفته بعد لاشخور باقی مانده از او هنوز خودش را نبخشیده بود.
بازی This War of Mine شاید زیبا نباشد، تصویر شاید خیرهکننده به نظر نرسد، همه چیز سخت باشد و سایهی تاریکی و مرگ دنیای آن را در آغوش بگیرد اما درهم آمیختگی تمام گوشه کنارههای بازی، چه صدا، چه تصویر و چه داستان و گیمپلی یک هارمونی درست را به وجود میآورد که میخواهد درد را به شکلی غمانگیز نشان دهد و شما را به تفکری عمیق در معنای واقعی جنگ رها کند. شاید انسانها نتوانند بازگشتی به گذشته داشته باشند؛ با این حال آنها گذشته را تکرار میکنند و چه بهتر اگر یادآوری درستی از گذشته داشته باشیم. This War of Mine یکی از این یادآوریها و تاریک ترین واقعیت دنیاست.
سوالات متداول در رابطه با این محتوا
دیدگاه کاربران
تعداد دیدگاه کاربران: 1 دیدگاهدایی امیر
بازی this war of mine در کنار تمامی تاریکی های ممکن حضور سایه های یک جنگ روزنه های نوری را به ما نمایش میدهد که در روزهای صلح جز لحظه ای گذرا و معمولی دیده نمیشود… لحظه ی بازی کودک با اسباب بازی یا لذت خوردن قهوه اینا ها صحنه هایی از یک روز عادی و روزنه های نور در تاریکی هستن که به زیبایی طراحی و پرداخت شدند.
مقاله ی بسیار عالی ای بود با تشکر