موسیقی هوی متال در کنار سلاخی ارتش شیاطین با الهام از بازی Doom در صدر اولویت‌های بازی Metal: Hellsinger قرار می‌گیرد، اما موضوع این است که در این بازی نه آتش جهنم به اندازه کافی داغ می‌شود و نه آش به اندازه کافی دهن را می‌سوزاند. Hellsinger با وجود ادعای زیادش در زیر خط فقر جذابیت قرار می‌گیرد و نمی‌تواند خون کافی را از گلوی دشمنان سرازیر کند. با نقد و بررسی بازی Metal: Hellsinger همراه شوید تا مروری بر ماجراجویی شخصیت Unknown در جهنم و مقابله وی با قاضی سرخ (یا همان شیطان) داشته باشیم.

نقد و بررسی بازی Metal: Hellsinger؛ جهنمی که به اندازه کافی داغ و سوزان نیست

نقد و بررسی بازی Metal: Hellsinger

به عنوان کسی که طرفدارا پروپاقرص سری Doom محسوب می‌شود و Doom Eternal را یکی از بهترین تجربه‌های عمر خود می‌داند، هیجان زیادی برای بازی Metal: Hellsinger داشتم. این بازی که در نگاه اول متوجه شباهتش با سری Doom می‌شوید با وجود ایده‌های جذاب، در پیاده کردن آن‌ها می‌لنگد. هلسینگر مانند یک گروه موسیقی هوی متال هیجان انگیز است که به محض آزاد شدن صدای وکالیست، از صحنه روزگار غیب می‌شود و به افق می‌پیونند. مشخصا در چنین حالتی صدای خواننده و متن شعر او جذابیت سابق را ندارد و نمی‌تواند تاثیر لازمه را روی مخاطب بگذارد. در این بازی هیچ گونه نقطه اوجی قرار ندارد و تا به قسمت‌های هیجان انگیز نزدیک می‌شویم، ناگهان یک باس فایت تکراری دیگر ظاهر می‌شود تا مرحله مورد نظر در قابل حدس‌ترین حالت ممکن به پایان برسد.

بگذارید از اول شروع کنیم و قدم به قدم به پایه‌های نه چندان مستحکم بازی Metal: Hellsinger نزدیک شویم. ایده کلی این بازی تداعی یک شوتر اول شخص با الهام برداری از دو نسخه اخیر سری Doom است که بدون تعارف با سر به زمین داغ می‌خورد. سازندگان Hellsinger در استودیو The Outsiders سعی کردند تا با اضافه کردن یک سیستم جدید (که در نگاه اول جاه طلبانه به نظر می‌رسد) از یک کپی و کلون ساده فاصله بگیرند؛ اما همان را به پاشنه آشیلی تبدیل کردند که جان و سرعت گان پلی را می‌گیرد. این سیستم از شما می‌خواهد که گلوله‌های خود را روی یک ریتم یا Beat خاص شلیک کنید تا بدین صورت، آسیب بیش‌تری به دشمنان وارد شود. این Beatها که در دقایق اولیه دست یافتنی به نظر می‌رسند، کم کم روی اعصاب می‌روند و به شکل عجیبی روح را از روند داستان می‌گیرند. شلیک گلوله‌ها روی این Beatها ظرافت بیش از حد لازم را می‌طلبند که حتی با تمرین‌های چند ساعته هم نمی‌توانید در آن به مرحله استادی برسید (مگر اینکه یک گیمر فوق‌العاده حرفه‌ای باشید).

اگر این امکان را داشتم مستقیم به استودیو Outsiders می‌رفتم و فریاد می‌زدم این سیستم Rhythm  را از بازی حذف کنید؛ وگرنه همه چیز را به آتش می‌کشم. خب از ابتدا هلسینگر قرار بود یک Rhythm-FPS عامه پسند باشد که عامه مردم هم بتوانند از آن لذت ببرند؛ اما خب سیستم مذکور همه چیز را خراب می‌کند تا نتوانیم از کشتن شیاطین با بالاترین خشونت ممکن لذت ببریم. اصلا چه لزومی دارد که در وسط جهنم و در دل ارتش بزرگ دشمنان «گلوله‌هایم را روی یک ریتم مشخص» شلیک کنم. هرچه باشد اینجا جهنم است و ترتیب آخرین چیزی به شمار می‌رود که باید به آن توجه کرد. بیایید در ادامه روی ویژگی‌های مختلف بازی Metal: Hellsinger دقیق‌تر شویم.

تلاش برای آواز خواندن

بازی Metal: Hellsinger

همان‌طور که به احتمال زیاد و با توجه به نام بازی متوجه شده‌اید، Hellsinger تمرکز زیادی روی بحث موسیقی و آواها دارد. این تمرکز در حدی است که داستان بازی هم با توجه به آن پی ریزی شده و شما باید در تمامی طول گیم‌پلی در این مسیر حرکت کنید. نام شخصیت اصلی و قابل کنترل هلسینگر The Unknown است؛ یک کاراکتر مونث و صامت که در دل جهنم سوزان به دنبال صدای از دست رفته خود می‌گردد. Unknown که تا پایان روند داستان حتی یک کلمه هم صحبت نمی‌کند، به دنبال کشتن قاضی سرخ یا Red Judge است که صدایش را گرفته و او را به تاریک‌ترین دخمه‌های جهنم می‌فرستد. ولی خب همان‌طور که می‌توان حدس زد Unknown از دل دخمه مذکور بیرون می‌آید تا پله پله به انتقام خود نزدیک‌تر شود. نکته قابل توجهی که در این میان باید به آن اشاره کنیم این است که شخصیت اصلی در طی این سفر تنها نیست و به اتفاق کاراکتری با نام Paz سفر خود را ادامه می‌دهد.

Paz که چیزی جز یک جمجمه سخنگو نیست، راوی داستان هم محسوب می‌شود و در طی این سفر به عنوان صدای Unknown هم عمل می‌کند. اگر بخواهم خیلی صریح توضیح دهم، باید بگویم که Paz تنها نکته مثبت بازی Metal: Hellsinger به شمار می‌رود. این شخصیت که تروی بیکر (صدا پیشه شخصیت‌هایی مانند Joel و Talion) وظیفه صدا پیشگی او را برعهده دارد، داستان قابل حدس و نه چندان جذاب بازی را قابل تحمل‌تر می‌کند تا در حین میان پرده‌ها شروع به خمیازه کشیدن نکنید. ولی هنگامی که Paz را کنار بگذاریم، رسما هیچ جذابیتی برای روایت باقی نمی‌ماند.

Red Judge هم که پیش از این به وی اشاره کردیم، کاریزما و پتانسیل کافی برای اجرای آنتاگونیست اصلی داستان را ندارد. او به عنوان پادشاه جهنم سعی می‌کند با کشیدن نقشه و طرح یک سری توطئه نه چندان جذاب جلوی Unknown را بگیرد؛ ولی هر سری با بیش‌ترین وقاحت ممکن شکست می‌خورد و بیش از یک شیطان ترسناک، مانند یک عروسک خیمه شب بازی می‌ماند. حال شاید با خود بپرسید مگر بازی Doom که در سال 2016 مانند بمب منفجر شد داستان خاصی داشت؟ اگر شما هم چنین عقیده‌ای دارید باید بگویم که Doom نه ادعایی برای روایتی جدی داشت و نه سعی می‌کرد مانند Hellsinger داستان را جدی جلوه دهد. داستان Doom صرفا بهانه‌ای بود که صحنه‌های اکشن دیوانه وار را به شکل معناداری به یکدیگر متصل کند تا همه چیز حالت منطقی‌تری به خود بگیرد.

اما بازی Metal: Hellsinger نه تنها بهانه خوبی به وجود نمی‌آورد، بلکه حتی به گردِ پایِ اکشن‌های شلوغ دووم هم نمی‌رسد. سازندگان اثر در استودیو Outsiders سعی کردند با چیدن یک سری پیش زمینه داستانی (که از طریق متن‌های موجود در منو قابل مطالعه است) کمی اوضاع را سامان بدهند، اما به روایت حکایت‌های پوچی پرداختند که هیچگونه اثری از آن‌ها در دنیای بازی دیده نمی‌شود. از جمله این حکایت‌ها می‌توانیم به پیش زمینه Archdevilها (یا به عبارتی شیطان‌های بزرگ) اشاره کنیم که در ادامه پاره‌ای از رویدادها توسط Red Judge تبعید می‌شوند و هیچ اثری از آن‌ها در طی داستان باقی نمی‌ماند. به طور کلی داستان Metal: Hellsinger با یک ایده جذاب شروع می‌شود (روند پس گرفتن صدا)، به شکل حوصله سربری ادامه پیدا می‌کند و با قابل حدس‌ترین شرایط ممکن به پایان می‌رسد. اگر بخواهم کمی عامیانه و با ادبیات یوتیوب صحبت کنم، باید بگویم که داستان هل سینگر در Mehترین حالت ممکن قرار دارد و اگر پای صدای تروی بیکر بزرگ در میان نبود، تک تک میان پرده‌ها را رد می‌کردم.

نوازش شیاطین با گرمایش هفت تیرها

گیم پلی بازی Metal: Hellsinger

درست است که در نقد و بررسی بازی Metal: Hellsinger به مرور کیفیت داستان هم پرداختیم، ولی همه ما می‌دانیم که داستان در اولویت‌های اصلی اثر مورد بحث قرار نمی‌گیرد. هلسینگر تمرکز خود را روی موسیقی هوی متال و اکشن می‌گذارد و به غیر از سیستم Rhythm، می‌تواند تبسم رضایت را روی صورت مخاطب خود به وجود آورد. اما خب هنگامی که کمی با سیستم ریتمیک بازی آشناتر شوید، اوضاع کمی قابل تحمل‌تر می‌شود. همان‌طور که پیش از این گفتیم رسیدن به درجه تسلط روی سیستم مورد بحث به شدت دور به نظر می‌رسد، اما خب می‌توانید با کمی تمرین محدوده آن را یاد بگیرید. هنگامی که این مهم به واقعیت پیوست و خورشید بالاخره از پشت ابر خارج شد، نور در نهایت به سمت گیمر ساطع می‌شود. این دقیقا نقطه‌ای است که می‌توانید گرمای جهنم را بیش‌تر حس کنید و با خون شیاطین روی دیوارها به نقاشی بپردازید.

شخصیت اصلی که Unknown نام دارد، در همان نگاه اول با استایل و چهره خاص خود دلبری می‌کند. شاخ‌ها و سه چشم او که در میان یک صورت قرمز قرار می‌گیرند، بدن متفاوت و بال‌های وی را به شیطانی‌ترین حالت ممکن به تصویر می‌کشند تا همه چیز جلوه بهتری به خود بگیرد. اما جذابیت‌های Unknown (که تاکید می‌کنم یک شخصیت مونث است) به ظاهر او محدود نمی‌شود و هنر او در سلاخی دشمنان را هم در در بر می‌گیرد. کاراکتر مذکور به شدت سریع است، می‌تواند پرش‌های بلندی داشته باشد و به لطف بال‌های خود از حمله دشمنان جاخالی دهد. از همان لحظه اولی که کنترل وی را به دست گرفتم حس رضایتی نسبت به انیشمین‌های حرکتی پیدا کردم تا برای ادامه ماجرا ترغیب شوم.

اکشن سریع بازی Metal: Hellsinger از همان لحظه‌های ابتدایی خودنمایی می‌کند و شمشیر کاتانا مانندی که در دستان پروتاگونیست قرار می‌گیرد، عمق خاصی دارد. اما در حین همین حس رضایت، سیستم ریتمیک از همان ابتدا طبیعت منزجر کننده خود را به نمایش می‌کشد. در کل نمی‌خواهم اشاره بیش‌تری به این سیستم کنم؛ چرا که از شدت عصبانیت نسبت به این سیستم نزدیک بود وسایل دور و اطراف خود را خرد کنم.

اما تمامی جذابیت‌های گان‌پلی بازی Metal: Hellsinger به سرعت و انیمشین‌های روان آن محدود نمی‌شود. ترکیب شمشیر، شاتگان، هفت تیر‌ها و دو اسلحه عجیب دیگر که نمی‌توانم نام خاصی روی آن‌ها بگذارم، روند جذابی را برای کشتن دشمنان تداعی می‌کنند تا بتوانید تمامی عصبانیت‌های خود از دنیای واقعی روی صورت کریه آن‌ها خالی کنید. اما مشکل دیگری که در این میان وجود دارد این است که تنوع این چهره‌های کریه به شدت کم است و شاید در طی تجربه 6-7 ساعته بازی به تعداد انگشت‌های دست هم نمی‌رسد. البته که این تنوع کم به خاطر زمان محدود گیم‌پلی زیاد به چشم نمی‌آید و شاید نتوان ایراد بزرگی بر آن گرفت. ولی اوضاع زمانی بحرانی‌تر می‌شود که می‌فهمید باس فایت‌های بازی رسما تنوع خاصی ندارند. در پایان هر ماموریت (که خود بازی از آن با نام Hell یاد می‌کند) با یک باس فایت روبرو می‌شوید که با نام Aspect شناخته می‌شوند. Aspectها در واقع قسمتی از وجود شیطان اصلی یا Red Judge هستند که سعی می‌کنند از پیشروی شما به Hellهای بعدی جلوگیری کنند. ولی حدس بزنید چه می‌شود؟ پس از باس فایت اول تمامی کلک‌های این باس فایت‌ها را می‌فهمید و بدون هیچ گونه چالش خاصی آن‌ها را پشت سر می‌گذارید.

یک چشمه آب زلال در میان دوزخ

بازی Metal: Hellsinger

هرچقدر هم که از بدی‌های بازی Metal: Hellsinger بگوییم، نمی‌توانیم از زیبایی‌های آن بگذریم. حال این زیبایی می‌تواند چهره تحسین برانگیز محیط اطراف باشد یا صدای سرج تنکیان (Serj Tankian) که با وکال‌های خاص خود فضاحت باس فایت نهایی را می‌پوشاند. بگذارید این موضوع را در یک جمله خلاصه کنم :«اگر طرفدار سبک هارد راک، ترش متال یا بلک متال باشید از گوش سپردن به Soundtrackهای هلسینگر لذت خواهید برد». صدای گیتارهای الکتریک در کنار درام‌‌ها گوشنوازی می‌کنند و هنگامی که نوبت به وکال‌ها می‌رسد، همه چیز در اوج خود قرار می‌گیرد. استودیو Outsiders هم که از عطش گیمرها برای شنیدن صدای وکالیست‌ها خبر دارد، برای آن‌ها شرط می‌گذارد. در واقع اگر خوب عمل کنید و با کشتن دشمنان نوار Fury را به سطح 16x برسانید، در جهنم باز شده و صدای خواننده‌ها از آن بیرون می‌آید (البته در جهنم در این میان واقعا باز نمی‌شود که صدای خاصی از آن خارج شود).

به طور کلی هیچگونه ایرادی در مورد جنبه‌های صوتی بازی Metal: Hellsinger وجود ندارد که بخواهم به آن اشاره کنم. فقط در میان شنیدن قطعه‌های گروه‌های نه چندان معروف موجود (به غیر از System of a Dawn که به آن نیم‌نگاهی داشتیم) حسرت می‌خوردم که چرا صداهای آشناتری به گوش نمی‌خورند. برای مثال اگر صدای جیمز هتفیلد (وکالیست متالیکا) یا مرلین منسون را در بین سلاخی دشمنان می‌شنیدم، بیش‌تر به وجود می‌آمدم. اما با این حال، روح اصیل موسیقی متال در Hellsinger موج می‌زند و «ای کاش‌هایی» که گفتم را به عنوان گله یا شکایت در نظر نگیرید.

اما موسیقی تنها دُر درخشان بازی نیست. طراحی هنری محیط‌ها به شکل عجیب و غریبی چشم‌نواز هستند که در برخی مواقع باید از زندگی جدا شد و به آن‌ها مستقیم نگاه کرد. زیبا به تصویر کشیدن محیط‌های جهنمی و دوزخ مانند کار راحتی نیست و با این حال، سازندگان نه تنها به خوبی از پس آن برآمده‌اند، بلکه فراتر از انتظار هم عمل کرده‌ام. اگر خیلی مستقیم و صریح توضیح دهم، باید بدانید که به هیچ عنوان انتظار چنین مناظر و Conceptهای را نداشتم.

اما متاسفانه نمی‌توان دو دقیقه بدون خوردن به مشکل از بازی Metal: Hellsinger تعریف و تمجید کرد. برخلاف طراحی هنری محیط‌ها و چشم‌اندازها، وجهه دشمنان واقعا توی ذوق می‌زند و به جای محافظین جهنم، آدم را یاد فیلم‌های هالووینی تینیجری می‌اندازند. علاوه بر این، بهتر است به جلوه فاجعه بار طراحی باس فایت‌ها نپردازم؛ چرا که هرچقدر هم مطالعه کنم نمی‌توانم به کلمات مناسبی برای توصیف این فاجعه برسم (البته شاید خود ابولقاسم فردوسی هم نتواند این لکه ننگ را با کلمات مناسب تفهیم کن).

ورای تمامی مشکلات و نقاط مثبتی که به آن‌ها اشاره کردیم، بازی Metal: Hellsinger تجربه شیرینی بود. با وجود اینکه در این مقاله بیش‌تر به کم و کاستی‌ها پرداختیم، باید بدانید که نور قابل توجهی در پرونده نه چندان روشن هلسینگر به چشم می‌خورد. ترکیب مبارزات با موسیقی هوی متال و طراحی محیط‌ها، کاری می‌کند که پس از اتمام داستان دلتنگ آن شوید. در واقع زمان محدود گیم‌پلی باعث می‌شود که ایرادها زیاد به چشم نخورند و پیش از تبدیل شدن به یک ابرشرور، به عنوان یک خلافکار کوچک بمیرند.